شهره قنبری: آنچه بر چیچیلیا گذشته، شاید تنها گوشه کوچکی از آن چیزی باشد که در زندان‌های جمهوری اسلامی رخ می‌دهد.

زندانی سیاسی از دیروز تا امروز- مصاحبه با شهره قنبری زندانی سیاسی سابق

مندرج در ژورنال شماره ۹۴۳ (لینک به فایل پی دی اف نشریه ژورنال برای پیاده کردن روی تلفن همراه)

آذر پویا: همانطور که میدانید چیچیلیا سالا خبرنگار  رسمی که در ایران حضور داشت و توسط رژیم به گروگان گرفته شده بود، بتازگی بعد از آزادی در مورد تجربیاتش در زندانهای جمهوری اسلامی گفته است. احساس شما که در سنین جوانی بعنوان فعال سیاسی دستگیر و زندانهای جمهوری اسلامی را تجربه کرده اید در مورد این مصاحبه چیست؟

شهره قنبری: آنچه بر چیچیلیا گذشته، شاید تنها گوشه کوچکی از آن چیزی باشد که در زندان‌های جمهوری اسلامی رخ می‌دهد. این در حالی است که او نه فعال سیاسی بوده و نه اقدامی علیه جمهوری اسلامی انجام داده بود، اما با شرایطی چنین سخت و وحشتناک روبه‌رو شده است. حال می‌توان تصور کرد بر زندانیان سیاسی و فعالانی که در این سال‌ها دستگیر شده‌اند، چه گذشته است.

آذر پویا: میتوانید تجربیات خودتان را از دورانی که در زندان بودید بازگو کنید؟

شهره قنبری: صحبت‌های چیچیلیا، من را به روزهای سیاه دهه ۶۰ برد، زمانی که خودم در زندان بودم و این شرایط را تجربه کردم. شبی که دستگیر شدم، اضطراب تمام وجودم را گرفته بود. وقتی با چشم‌بند وارد محوطه اوین شدم، تنها صدای کلاغ‌ها، سرمای هوا و سرگیجه ناشی از بی‌خوابی شب قبل را حس می‌کردم. مرا به سمت ساختمانی می‌کشاندند که بعدها فهمیدم ساختمان شعبه‌های بازجویی است.

چیچیلیا از صدای ناله‌ها و فریادهایی که از سلول‌های کناری می‌آمد، گفته است. بیاد دارم اولین ساعت‌های حضورم در آن ساختمان وحشتناک با صدای فریادها و ناله‌ها سپری شد. بویی که در لحظه ورود به مشام می‌رسید، بسیار آزاردهنده بود. بعدها متوجه شدم که این بو، بوی کافور است. ساعت‌ها پشت درِ اتاق بازجویی نشسته بودم. صدای شلاق، ناسزا و فریادها تمامی نداشت. تا نیمه‌شب پشت در منتظر بودم، تا اینکه مرا به جایی بردند که با چشم‌بند تنها می‌توانستم حدس بزنم کجاست. از زیر چشم‌بند دیدم مردی با لباس گرم‌کن مرا به سمتی می‌برد. راهرو پشت راهرو، سکوت شب و حسی از رفتن به ناکجاآباد تمام وجودم را پُر از وحشت کرده بود. اما این ترس نه از سرنوشتی که انتظارم را می‌کشید، بلکه از این بود که آن مرد در این تاریکی و خلوت شب با من چه خواهد کرد؟

به اتاقی رسیدیم. مرد در زد و زنی در را باز کرد. مرا به آن زن تحویل داد. زن گفت: “چشم‌بندت را بردار”. اتاق تاریک بود و کم‌کم چشمم به آن تاریکی عادت کرد. اتاق پر از زندانیانی بود که کنار هم دراز کشیده بودند. بوی خونابه می‌آمد. همه شکنجه شده و زیر بازجویی بودند. زن گفت: جایی پیدا کن و بخواب . با سختی جایی پیدا کردم و پلک‌های خسته‌ام به زور بسته شد. انگار فقط چند ثانیه گذشته بود که صدای خشن همان زن مرا بیدار کرد: “بلند شو، نوبت بازجویی توست.”

در حالی که هنوز نیمه‌خواب بودم، به زور چشمانم را باز کردم، اما ذهنم همچنان خواب بود. زن گفت: سریع‌تر، زود باش، برادر منتظرته، “برادر” گوشه چادرم را گرفت و مرا از راهرویی به راهروی دیگر برد. سرانجام در جایی گفت: بنشین و منتظر باش .

چیچیلیا گفته بود که در اتاق بازجویی، دو نوع رفتار وجود داشت: یکی با چای یا سیگار سعی می‌کرد آرامش دهد، و دیگری تنها فریاد می‌زد و تهدید می‌کرد.

بخاطر دارم ساعت نزدیک ۴ صبح بود. نمی‌توانستم خودم را بیدار نگه دارم. مغزم خسته بود و بدنم از شوک دستگیری، بی‌خوابی و شنیدن صدای شکنجه‌ها در راهروهای بازجویی، از کار افتاده بود. ناگهان حس کردم دو نفر نزدیکم شدند. اسمم را پرسیدند و گفتند: “می‌دونی کجایی؟” یکی از آن‌ها گفت: “می‌دونم آدم باهوشی هستی، عاقلانه رفتار کن ” و با آرامی در گوشم می‌گفت: “بیا اسمشون رو بگو، راحت شو، سریع برگرد خونه”. وقتی جوابم “نه” شد و گفتم کسی را نمی‌شناسم، وعده “نان شیرینی” تبدیل به “چماق” شد. فریاد زد، مشتی به سرم کوبید و گفت: آدم بشو نیستی!

مرا به شعبه ۶ بردند. منتظر شدم تا تخت شکنجه خالی شود. وقتی نوبت من رسید، تخت، پتو در دهان، دست‌هایی بسته و بازجویی که شلاق می‌زد.

اینها فقط گوشه کوچکی بود از آنچه که در شکنجه گاههای جمهوری اسلامی بر ما گذشت. چیچیلیا و سایر گروگانهای آزاد شده حتما اتفاقات مشابه زیادی را تجربه کرده اند. بی جهت نیست که الان شاهد اعتراضات وسیع در داخل زندانها هستیم. شاهد هستیم که زندانیان در زیر تیغ اعدام هم به مبارزه خود ادامه میدهند و این اتفاقی باشکوه و امیدوارکننده است. به امید رسیدن به یک جامعه بدون زندان و شکنجه.

 

سردبیر این شماره: آذر پویا

در انتشار یادداشت‌های ژورنال بکوشید

وبسایت ژورنال:
journalfarsi.com
ایمیل: journalfarsi@gmail.com
اینستاگرام:
journalfarsi

واتساپ: ۰۰۴۴۷۷۸۸۹۸۸۶۴۳

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *