نشریه ژورنال شماره ۱۰۲۹ – فایل پی دی اف – ویژه تلفن همراه
از بچگی وقتی کلمه قاتل را میشنیدم. فکر میکردم یک دیو با دوتا شاخ ظاهر میشود. حتی از شنیدن کلمه قاتل هم به وحشت میافتادم. تا اینکه سال ۹۸ بردنم زندان قرچک با بعضی از دخترهای زیبا و خوش قد و رعنا، که برای همدردی و خوش آمد گویی آمدند پیشم، آشنا شدم و فهمیدم که به جرم قتل زندانی شده بودند. آن موقع به خودم آمدم که قاتل شاخودم ندارد و همین دخترهای زیبا که همگی قربانی خانواده و جامعه و حکومت فاسد هستند قاتل شدهاند. یکی از دخترهایی که محکومبهاعدام بود داستان زندگیاش را تعریف کرد.
داستان لیلا
لیلا گفت در خانوادهای با پدر و مادر معتاد و چهارتا بچه قدونیمقد که بزرگترین آنها خودم بودم به دنیا آمدم. از ۱۱ سالگی پدرم برای هزینه مواد مرا میفروخت و برای سیرکردن شکم خواهر و برادرهایم روزها شیشه ماشینها را پاک میکردم. در سن ۱۴سالگی با اجبار و زور پدرم با مردی ۳۵ سال ازدواج کردم. البته این آقا هم مواد مصرف میکرد. ولی وضع مالیاش نسبتاً خوب بود و پدرم برای اینکه از ازدواج من هم بتواند پولی به دست بیاورد، مرا مجبور به این ازدواج کرد. دو سال بعد متوجه شدم که با زنهای دیگری هم در ارتباط است و خرجی هم نمیداد، کتک هم میزد و شبها هم یا دیر میآمد یا اصلاً نمیآمد. یک شب که خیلی هم مواد مصرف کرده بود و اصلاً رو پا بند نبود، شروع به کتکزدن من کرد. من هم برای دفاع از خودم هولش دادم. افتاد و سرش به گوشه میز خورد و در جا مُرد. من هم شدم قاتل و محکومبهاعدام. لیلا ادامه داد که یک سال برای گرفتن طلاق پلههای دادسرا را بالا و پایین رفتم، کسی به دردم توجه نکرد؛ کسی به فریادم نرسید. خانوادهای هم نداشتم که حامی من باشد.
لیلا محکومبهاعدام شد. سال ۱۳۹۹ در زندان اوین شنیدم لیلای جوان را اعدام کردند. زمانی که لیلا تقاضای کمک میکرد، هیچ محکمهای حاضر به شنیدن درد دل و مشکلاتش نشد و هیچ قانونی حق را به لیلا نداد تا جدا شود. حکومت اسلامی زنان را به چشم کنیز میبیند هیچ حق و حقوقی هم برایشان قائل نیست. لیلاهای بسیاری هستند که اعدام به کمینشان نشسته است. ما مردم میتوانیم و باید مانعِ اعدامها شویم.
سردبیر این شماره: کیوان جاوید
در انتشار یادداشتهای ژورنال بکوشید
وبسایت ژورنال:
journalfarsi.com
ایمیل: journalfarsi@gmail.com
اینستاگرام:
journalfarsi