مندرج در ژورنال شماره ۳۳۹ (لینک به فایل پی دی اف نشریه ژورنال برای پیاده کردن روی تلفن همراه)
در هر سالگرد انقلاب ۵۷، سلطنت طلبها علیه نیروهای کمونیست جنگ صلیبی راه می اندازند. سعی میکنند به مردم منزجر از جمهوری اسلامی آدرس غلط بدهند که اولا، آن انقلاب یک انقلاب اسلامی بود و ثانیا، کمونیستها در عروج اسلامیون و خمینی به قدرت مسئول بوده اند.
عروج خمینی به قدرت محصول انقلاب ۵۷ نبود. کمونیستها هم خمینی را سرکار نیاوردند. کمونیستها برعکس اولین نیرویی بودند که برای جلوگیری از تثبیت حکومت اسلامی مبارزه کردند. زمانی که اسلامیهای تازه به قدرت رسیده داشتند با همیاری ساواکیهای سابق در قالب ساواما بساط شکنجه راه می انداختند، این چپها و کمونیستها بودند که در کردستان، در ترکمن صحرا، در محل کار و شوراهای کارگری، در جنبش علیه بیکاری و در دانشگاهها و مدارس مبارزه ای تا پای جان علیه حکومت اسلامی را پیش بردند و در نتیجه آماج بزرگترین کشتار و قتل عام توسط جمهوری اسلامی شدند. جمهوری اسلامی در واقع وظیفه نظام سلطنتی و دستگاه سرکوبش علیه جدی ترین نیروی مبارزه برای آزادی و برابری را بدست گرفت و با سبعیت و درندگی تمام ادامه داد.
خمینی در راس حرکت اسلامی البته از آسمان بر تخت قدرت نازل نشد. کسانی زیر بالهای این لاشخور عمامه بسر را گرفتند تا مانع قدرت گیری نیروهایی شوند که آزادی و برابری میخواهند، تا نگذارند انقلاب ۵۷ پیروز شود که میتوانست دخالت وسیع مردم در قدرت سیاسی آینده و نقش آفرینی گسترده نیروهای چپ و کمونیست را به دنبال داشته باشد.
امروز که اسناد سفارتها و وزارت خارجه ها، اسناد کنفرانس گوادلوپ، خاطرات بازیگران و دست اندرکاران سلطنتی و اسلامی عروج خمینی به قدرت منتشر شده است، فقط بیشرمانی از جنس شاه اللهی ها میتوانند اینچنین گستاخانه از سر انتقام از سقوط سلطنت، علیه کمونیستها وراجی کنند.
در اوج انقلاب ۵۷ ویلیام سولیوان سفیر وقت آمریکا در ایران در گزارشش به دولت آمریکا به دو پایه تاریخی ثبات در ایران، یعنی دو رکن مقابله با انقلاب اشاره کرده بود: سلطنت و مذهب. او نتیجه گرفته بود که “پایه سلطنت سست شده و ناچار باید این ثبات با تحکیم پایه مذهب تامین گردد”. کنفرانس گوادلوپ با حضور سران آمریکا، انگلستان، آلمان و فرانسه دقیقا همین وظیفه را در دستور قرار داد. شاه رفتنی است و باید زیر بال اسلام را گرفت. ژنرال هایزر به ایران رفت تا از طریق سران ارتش انتقال قدرت از شاه به خمینی، از سلطنت به اسلام سیاسی را تدارک ببیند. خط مستقیم میان کاخ سفید و نوفل لوشاتو با دلالی سیاسی فرانسه و پادویی کارچاق کن های ملی- اسلامی از قبیل بنی صدر و یزدی و قطب زاده (مثلث بیق) برقرار شد و بالاخره هیولای جنبش اسلامی متولد شد و درنده ای به نام خمینی بر راسش نشست.
نقش سلطنت در عروج اسلام سیاسی چه بود؟ از یکطرف به یمن توجهات اعلیضرت که سلطنتش “موهبت الهی” بود، گله بزرگی از مراجع تقلید و امام جمعه های دعاگو و شبکه وسیع مساجد و حسینیه ها و انجمنهای اسلامی و نهایتا یک اپوزیسیون ملی اسلامی در جامعه ایران پهن شده بودند و از طرف دیگر چپها وکمونیستها و نیروهای پیشرو جامعه یا در شکنجه گاههای ساواک بودند یا اعدام شده بودند. خمینی دقیقا در فقدان یک نیروی کمونیستی منسجم و با اتکاء به این ماتریال اسلامی و اپوزیسیون ملی-اسلامی پرورده شده در آستین اعلیحضرت و با کمک بیدریغ دول غرب توانست میداندار شود. در کنفرانس گوادلوپ هم با توجه به این بستر و این ماتریالها روی خمینی به عنوان کاندید و پرسوناژ اصلی رهبر سازی علیه انقلاب مردم تمرکز کردند.
حملات سلطنت طلبها علیه کمونیستها و روایت وارونه از انقلاب علیه دیکتاتوری سلطنتی، مخصوصا با انقلاب “زن، زندگی، آزادی” هیستریک تر شده است، به این دلیل ساده که این جماعت کلا از انقلاب و تلاش کمونیستها برای تعمیق آن نگرانند. میخواهند با وارونه سازی از انقلابی در گذشته مانع پیشروی و تعمیق انقلاب جاری شوند. میدانند که هر چقدر انقلاب دست به ریشه ببرد و مثلا ارگانهای سرکوب از جمله سپاه پاسداران را جارو کند، همانقدر خیالات باطل برای بند و بست با سرداران سپاه و آیت الله های “خوب” باطل تر میشود.
سردبیر این شماره نشریه ژورنال: سوسن صابری
*سایت ژورنال را به دوستان و آشنایان خود معرفی کنید. در انتشار یادداشتهای ژورنال بکوشید journalfarsi.com