مندرج در ژورنال شماره ۳۹۴ (لینک به فایل پی دی اف نشریه ژورنال برای پیاده کردن روی تلفن همراه)
زنی از تبار طوفان: “از اینکه اقتدارتان به موی ما وصل است و دارد میلرزد، خیلی خوشحالم” … با اشاره به تهدید سردار رادان برای برخورد با بی حجابان از روز شنبه: “از شنبه، از این شنبه یا از شنبه بعد همینه تا آخرش… ما شروع نکردیم که عقب نشینی کنیم.”
این حرف های آتشین یک اَبَر قهرمان است. یک زن که همچون فولاد در آتش جهنم گداخته، و آنگاه در کوران جنگ با حکومتِ پلیدی ها آبدیده شد. این زن مادر من است. وقتی در ۱۴ سالگلی با آن همه درد و غم و تنهایی به مرز جنون رسیده و سر به دیوار می کوبیدم، سخنی به صلابت همین جملات آتشین تلاش می کرد روح خسته ام را آرام کند و در گوشم نجوایی می خواند که سرپا بمان، بایست و راه رفتن بیاموز. مبارزه کن!
مبارزه؟ مبارزه دیگر چیست؟ من که قهرمان نیستم؛ من که از تاریکی شب هم می ترسم؛ من که از تنها بودن وحشتم می گیرد؛ منی که نمی توانم از مادرم، خواهرم … دور باشم. جنگیدن جسارت می خواهد، قدرت می خواهد و من اهل این حرف ها نیستم. اصلا همین مادر که می گوید سرپا بمان و دنیا را با دستان خود بساز، خود هرگز تفنگی بر دوش نداشت، زندان ندید و شکنجه نشد.
چه میدانستم که نسیم می تواند طوفان بر پا کند. چه می دانستم وقتی آن شال را با شیطنت از روی سر به آرامی می لغزاندم و بر شانه هایم می انداختم، یک تاریخ در حال زاده شدن بود. چه می دانستم وقتی می رقصیدم و ترانه می خواندم و موهای بلندِ زیبا و سیاه خود را در باد می جنباندم، بنیادهای یک حکومت فرو می پاشد؟
این روزها همیشه به مهسا فکر می کنم، وقتی که اسیر مشتی هیولا “زنانه ایستاد” و در چشم افعی ها خیره شد و پا پس نکشید. پا پس نکشیده و ایستاده مُرد. به نیکای زیبا، به سارینای مهربان، با حمید رضا روحی جذاب؛ به مجید و صدها نام دیگر می اندیشم و به خود می گویم آنها “عشق را سرودی کردند پُرطبلتر ز مرگ”.
حالا خوب می فهمم که قهرمان کیست و چیست! به حرف های مادرانم، خواهرانم و به حرف های بیشمار انسانهایی می اندیشم که یک صدا مرگِ مرگ اندیشانِ تیره دل را فریاد می زنند و همه زندگی را طلب می کنند.
سردبیر این شماره نشریه ژورنال: محسن ابراهیمی
*سایت ژورنال را به دوستان و آشنایان خود معرفی کنید. در انتشار یادداشتهای ژورنال بکوشید journalfarsi.com