دیالوگ بین من و ساشا - کیوان جاوید

دیالوگ بین من و ساشا – کیوان جاوید

مندرج در ژورنال شماره ۵۸۵ (لینک به فایل پی دی اف نشریه ژورنال برای پیاده کردن روی تلفن همراه)

دیالوگی را که می خوانید بین من و ساشا که یک فعال پُر شور انقلاب زن زندگی آزاد است رد و بدل شده است. موضوع اولیه بحث در مورد کانون فکری کودکان و نوجوانان است اما بسیار از آن فراتر رفته است.

کیوان جاوید: سلام ساشای عزیز،

اینکه در مورد معرفی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان از کلیپ فرح دیبا استفاده کردی شاید یک رویکرد سیاسی باشد یا اینکه صرفا در مورد اهمیت این کانون می خواهی اطلاع رسانی کنی. در هر حال خاندان سلطنتی در همین رابطه هم پرونده خرابی دارند. سانسور و پایمال کردن آزادی در رژیم پهلوی یکی از بزرگترین دردهای جامعه ایران بود. اینکه جمهوری اسلامی مظهر تباهی است جای شکی نیست اما حکومت شاه در دوره خودش در پایمال کردن آزادی در صدر جدول جهان قرار داشت خواستم نظرم را بدانی و اگر دوست داشته باشی بیشتر تبادل نظر کنیم.

ساشا: سلام کیوان

راستش کانون پرورش فکری مکان بسیار امنی در دوران کودکی و نوجوانی من بود. من در اونجا بزرگ شدم، ۶ روز هفته رو با دوستانم اونجا می‌گذراندم و خاطرات خوشی از اون دوره در ذهنم دارم. اینکه این مطلب رو با این تصویر استوری کردم چند دلیل داشت:

یک اینکه مطلب توسط صفحه‌ی خبری تولید شده و هدف معرفی یکی از زنان تاثیرگذار ایرانی بوده.

دو اینکه برای من صرفاً جالب بود که چه کسی کانون پرورش فکری رو بنیان گذاری کرده، فارغ از اینکه در چه دوره‌ای از تاریخ ایران این زن می‌زیسته.

و سوم اینکه من به هیچ وجه قصد نداشتم خاندان پهلوی رو تایید بکنم.

موضوع اصلی برای من اول کانون پرورش فکری بود دوم شخصی که پایه‌گذارش بود و زن بودن اون شخص.

و اینکه اون شخص نسبتی با فرح داشت بیشتر مثل یه حاشیه برای شخص من می‌مونه. (برای موافقان و مخالفانش قطعاً نه)

اما اگر هر کسی هر فایده‌ای داشته باشه چشمام رو روش نمی‌بندم. به اصطلاح صفر و صدی به ماجراها نگاه نمی‌کنم. و اتفاقاً فکر می‌کنم مشکل اصلی جامعه‌ی ما همینه. ما دنبال یک تفکر مقدس می‌گردیم تا بی هیچ عیب و ایرادی باشه و جایگزین صد در صدی عقاید قبلی بشه. چرا که عقاید قبلی (یا حکومت‌های قبلی یا فعلی) از نظرمون صد در صد اشتباهن. البته در اینکه جمهوری اسلامی قوم ظالمین هستن شکی نیست. اما به نظرم تا زمانی که نحوه‌ی برخورد ما با “مخالفان” به صورت بنیادی تغییر نکنه، تا زمانی که ما نسبت به “دیگریِ مخالف” حقیقتاً پذیرا نباشیم ایران به سمت صلح و آزادی نمیره.

کیوان: اولا خیلی خوشحالم که نظرت را نوشتی.

چند نکته اینجا هست که من هم نظرم را می گویم. اول اینکه من نسبت به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نظر مثبتی دارم اما یادمان باشد بخش زیادی از نویسندگان این کانون مخالف حکومت شاه بودند و تعداد قابل ملاحظه ای از آنها به زندان افتادند چون مخالف سیستم دیکتاتوری شاه و علیه خفقان و سرکوب آزادی بیان بودند. بنابر این حکومتی که سیستماتیک آزادی را سرکوب می کرد و کارنامه سیاهی در این رابطه دارد را نمی شود در چهارچوب “مخالف” جا داد. حکومتی که در دوران خودش در زندان هایش مخالف سیاسی را شکنجه و اعدام می کرده، مخالف سیاسی نیست، یک حکومت است که با توسل به زندان و سازمان اطلاعات و امنیت به نام ساواک صدای مخالفش را در گلو خفه کرده. این حکومت در کاتگوری “مخالف” جا نمی گیرد.

من و تو میتوانیم مخالف سیاسی هم باشیم. حزب من و حزب سلطنت طلب یا رفرمیست یا جمهوری خواه می توانند مخالف هم باشند. همه این افراد و احزاب آزادند در کمال آزادی فعالیت کنند و هرآنچه راکه دوست ندارند نقد کنند. من مقدساتی ندارم که نشود نقدش کرد. در یک جامعه آزاد همه افراد آزادند هر جور که دوست دارند افکار و عقایدشان را بیان کنند و برای هر عقیده ای که دارند تشکل و حزب و سندیکا و شورا درست کنند.

حکومتی که جلوی تشکیل اتحادیه های کارگری و صنفی وسیاسی را می گرفته و فعالین و سازماندهندگان آنها را به بند می کشیده صرفا با من اختلاف عقیده نداشت. این کارها را می کرد که بتواند مردم را غارت کند. فاکت: حالا بازماندگان خانواده سلطنتی، از رضا پهلوی و فرح دیبا از دسترنج دزدیده شده مردم ایران در خارج ایران در رفاه کامل زندگی می کنند.

در زمان شاه اعتصاب و اعتراض قدغن بود. در زمان شاه وقتی به سینما می رفتی پیش از شروع فیلم همه باید بلند می شدند و سرود شاهنشاهی می خوانند و در زمان شاه پیش از رفتن به کلاس در صف مدرسه باید به جان شاه دعا می کردی و اگر دانش آموزی این کار را نمی کرد توبیخ می شد یا کتک می خورد. من در سال ۵۵ وقتی در صف رفتن به کلاس، دعا به جان شاه را نخواندم اول بازخواست شدم و وقتی گفتم “در دلم داشتم دعا می خواندم” به شدت کتک خوردم.

شاید ندانی یک روز در آخرین سالهای حکومت پهلوی محمدرضا پهلوی در تلویزیون ظاهر شد و گفت از امروز فقط یک حزب داریم و آن هم حزب رستاخیز و همه بزرگسالان باید عضو این حزب باشند و هر کس قبول ندارد کشور را ترک کند.

شاید ندانی در سال ۵۴ بیژن جزنی، یکی از معروف ترین شخصیت های چپ در آن زمان، که سالها در زندان بود را به تپه های اطراف اوین بردند و همراه با ۸ زندانی سیاسی دیگر تیرباران کردند و به دروغ گفتند این زندانیان قصد فرار داشتند. این را اینجا در پرانتز اضافه کنم که در برنامه حزب ما، حزب کمونیست کارگری ایران، قید شده است که تلاش زندانی برای فرار جرم محسوب نمی شود.
ساشا جان باور بکن مشکل من مخالف سیاسی یا فکری و عقیدتی نیست. در جامعه ای که من برایش ۴۵ سال مبارزه کرده و بدترین شرایط را در زندان هایش تحمل کردم یک اصل وجود دارد: حق تمام و کمال شهروندی با هر باور و عقیده ای. آزادی تشکیل و فعالیت همه احزاب چه راست و چپ یا هرچیز دیگر.
در این سیستمی که من و حزبی که به آن تعلق دارم همه حقوق برابر دارند. درمان و بهداشت و تحصیل رایگان است و می شود خدا و پیغمبر مارکس و لنین و … را نقد کرد و کنار گذاشت. بنابر این مسئله این نیست که من مخالف سیاسی خودم را انکار می کنم. من دارم یک حکومتی که در دوره خودش با دیکتاتوری تمام عیار بر یک جامعه حکومت کرده را نقد می کنم.

این را هم بگویم که فرح فردی تاثیرگذار در تاریخ ایران نبوده، عضوی از یک ماشین سرکوب و خفقان بوده که خودشان در ناز و نعمت زندگی می کردند و بخش وسیعی از مردم نه تنها در مناطق محروم مثل سیستان و بلوچستان، که در خودِ تهران هم در حلبی آبادها زندگی می کردند و حاشیه نشین بودند.

در این سیستم انتشار کتاب غیر حکومتی و انتقادی به وضع موجود جرم بود و برای خواندن ساده ترین کتابهای خارجی یا داخلی که اندیشه آزادیخواهی و برابری طلبی یا فکر ماتریالیستی بیان می شد باید زندان را تجربه می کردید.

بنابراین کسی که به هر دلیل، کسی یا چیزی را تبلیغ میکند باید منتظر نقد هم باشد. اینجا دیگر دو انسان برابر دارند با هم بحث می کنند و بحث و هم نظری خیلی خوب است و من هم دارم همین کار را می کنم. نقد کردن و نقد شدن.
من دارم از دولتهای سرکوبگر حرف می زنم نه مخالفان سیاسی. بگذار یک مثال بزنم. اگر یک مرد همسرش یا دوست دخترش را کتک بزند یا مرتکب قتل ناموسی بشود فورا او را باید دستگیر کرد و آن زن را از آن موقعیت خطرناک نجات داد. در درجه اول نجات دادن آن زن مطرح است. بعدا شاید بشود با آن فرد خطرناک که فکر می کند زن اموال و ناموسش است بحث کرد و سعی کرد فکرش را عوض کرد اما در درجه اول باید به فکر نجات آن زن بود. اگر مردی اعتقاد دارد می شود با دختر ۱۲ یا ۱۴ ساله ازدواج کرد چون از نظر شرعی و قانونی اشکال ندارد نباید گفت خب آن شخص مخالف من است، بگذار اول قانع اش کنم تا خودش بفهمد این عمل زشت و ضد انسانی است. باید فورا کاری کرد آن دختر یا کودک از چنین تعرضی به جسم و روحش نجات پیدا کند. یادمان باشد همه اینها در ایران توسط حکومت قبلی و فعلی آزاد بوده و هست. چند همسری در زمان شاه آزاد بود و قتل ناموسی جرم سنگینی محسوب نمی شد. انجمن حجتیه که آزار و اذیت و آتش زدن اموال بهاییان را سازمان میداد در زمان شاه آزاد بود اما نهادهای سیاسی و روشنفکری و چپی شدیدا سرکوب می شدند وفعالینش به زندان می افتادند.

 

در آخر اضافه کنم با این حرفت موافقم که اگر هر کسی هر فایده ای داشته باشد چشم هایت را روی آن نمی بندی. اما اگر فایده ای داشته باشد. ما باید همه آزادی و همه رفاه و خوشبختی را طلب کنیم. حالا که رژیمی روی کار است که دشمنی اش با مردم در تاریخ بی نظیر است نباید دلیلی باشد که حاکمان قبلی تطهیر شوند. جنایت جنایت است. یه خورده کمتر یا بیشتر.
تفکر مقدس نیست. اما دفاع از انسانیت و برخوردار بودن همه مردم از همه امکانات رفاهی و آزادی مقدس است. کسی که این حق را از مردم گرفته یا میگیرد دیگر مخالف من یا تو نیست، دشمنی است که امثال مرا در سن ۱۵ سالگی در خیابان به گلوله بسته تا هزار فامیل در ناز و نعمت زندگی کنند و حالا نیکا و سارانیا را که درست هم سن و سال من در دوران انقلاب ۵۷ بودند به همان جرم میکُشد تا حکومت کنند.

خیلی پراکنده نوشتم و احتمالا خسته ات کردم. اصراری ندارم با یادداشتهایم موافقم باشی اما بحث و نقد و هم فکری را مفید میدانم.

ساشا: اصلا حوصله‌ام سر نرفت و با اشتیاق همه رو خوندم البته اشتیاق از بابت آگاه شدن وگرنه مطالبی که بهشون اشاره کردی اتفاقات ناخوشی هستند که امروز ما هم با همون شدت داریم تجربه می‌کنیم. نظراتت کامل درست هستن و من باهات موافقم.

اما در عمل در واقعیت می‌بینم که انگار نمیشه اول این کودک رو نجات داد بعداً فکر اون مرد رو تغییر داد. چیزی که این روزها دارم تجربه می‌کنم در این جامعه باعث میشه نجات رو در قدم‌های کوچک فرهنگی ببینم. این مردمی که شعار زن،زندگی،آزادی میدن هیچی از این سه نمی‌دونن یا اقلاً اکثریت نمی‌دونن…

 

اگر این کودک رو نجات بدیم هزاران کودک دیگه همچنان زیر فشار ازدواج‌های اجباری هستن و هیچ کس هیچ اعتراضی نمی‌کنه. مطمئن باش من و همه‌ی ما مثل تو در آرزوی آزادی ایران هستیم.

کیوان: در مورد این اظهار نظر آخر تو بعدا جداگانه تبادل نظر می کنیم. به امید دیدار.

 

سردبیر این شماره: کیوان جاوید

*سایت ژورنال را به دوستان و آشنایان خود معرفی کنید. در انتشار یادداشتهای ژورنال بکوشید journalfarsi.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *